من نخواهم کز غمش چیزی بکاهد
که غمش بر دل من نور فزاید
با یکی تیر غمش کرده نشانم
هرگز از تیر غمش شکوه نشاید
مرغ دل چونکه به پرواز در آید
یاد او میکند و پر میگشاید
پرده ها باشد به روی آن نگارم
یاد او از رخ او پرده گشاید
منکه از یاد رخش مینا به دستم
ترسم این یادش به دل دیر نپاید